کد مطلب:90329 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:125

وصیت لقمان به فرزندش











«عن الحارث بن المغیره او ابیه عن ابی عبدالله علیه السلام قال: قلت له: ما كان فی وصیه لقمان؟ قال: كان فیها الا عاجیب و كان اعجب ما كان فیها ان قال لابنه: خف الله عز و جل خیفه لو جئته ببر الثقلین لعذبك و ارج الله رجاء لو جئته بذنوب الثقلین لرحمك، ثم قال ابوعبدالله علیه السلام كان ابی یقول: انه لیس من عبد مومن الا (و) فی قلبه نوران: نور خیفه و نور رجاء لو وزن هذا لم یزد علی هذا و لو وزن هذا لم یزد علی هذا.»: حارث بن مغیره یا پدرش گفت: به امام صادق علیه السلام گفتم: وصیت لقمان به فرزندش چه بود؟ فرمود: در آن چیزهای شگفت انگیز، دیده می شد و از همه شگفت انگیزتر، این بود كه به فرزندش گفت: فرزندم! آنچنان از مقام خداوند، خائف باش كه اگر كار نیكوی انس

[صفحه 219]

و جن داشته باشی، تو را عذاب خواهد نمود و باز آنچنان به خداوند امیدوار باش كه اگر گناهان جن و انس، با تو باشد و در روز قیامت، پای میزان حساب حاضر شوی، خداوند تو را ببخشد و بر تو رحم نماید. سپس فرمود: پدرم می فرمود: بنده ای نیست، مگر اینكه در دل او دو نور وجود دارد، نور خوف و نور رجا، اگر وزن شوند این بر آن و آن بر این، فزونی نخواهد داشت، نه رجا بر خوف زیادتر و نه خوف بر رجا افزونتر. این حدیث، نكته ی مهمی در بر دارد و آن اینكه اگر این دو (خوف و رجا) در وجود آدمی، به حد كامل برسند، كمال این دو، با هم تنافی ندارد.

(اعاجیب: آنچه مردم را در تعجب اندازد. جمع اعجوبه. چیزهای شگفت آور، جمع عجیب).

چرا كه مومن وقتی به گستره ی رحمت پروردگار و بی نیازی او و لطف و مرحمتش به بندگان، نگاه كند و ملاحظه نماید، امیدوار می شود، چنانكه گویا عذابی وجود ندارد و اینهمه اسباب رجا، بی اثر نخواهد بود و آن زمانی كه به غضب، باس، سخت گیری و مناقشه در حساب الهی نظر كند، آنچنان خائف می شود كه گویا اسباب رجا و امیدواری، وجود ندارد و باید حتما معذب گردد.

تنها فرقی كه در این میان هست، این است كه اسباب خوف، به خود عبد برمی گردد، یعنی به سبب بدی اعمال و تمرد، از مراتب قرب وصال، به دور مانده، موجب خسران و زیان او می گردد.

اما اسباب رجا، به لطف، رحمت و بخشایش الهی بازمی گردد كه موجب غفران، عفو و مزید احسان او بر بندگان است. بدیهی است این طرز تفكر و اندیشه، در خوف و رجا، وصول به انتهای درجه ی كمال در این دو را، در بر دارد.

كوتاه سخن آنكه پرواپیشگان، قرآن را شمرده شمرده می خوانند و لازمه ی این نوع، قرائت این است كه به هنگام مرور، به آیات رجا امیدوار شوند و در آنجا كه آیات خوف است خائف گردند.

نكته ی شایان ذكر، كه در هر دو جمله، وجود دارد كه نباید از آن گذشت و آن اینكه در

[صفحه 220]

مورد آیات تشویق «تطلعت نفوسهم» دارد، حاكی از این است كه شوق از صفات نفسانی است و آن آتشی است كه در دلهای عارفان، افروخته می شود، تا خواطر واردات و عوارض حاجات، سوخته گردد و پهنای آن برای تجلی نور حق، آماده گردد و پس از آن «نصب اعینهم» آمده است، مبنی بر اینكه نعمتهای ظاهری، در ارتباط با جسم است كه از دید چشم تجاوز نمی كند.

و در آیات تخویف ابتدا به «مسامع قلوبهم» برخورد می كنیم كه صحبت از خوف مقام رب و خشیت الهی است و آن هم، جز در پهنای دلهای پرواپیشگان و ادراك كامل آنها، منزلی متصور نیست، اما زفیر و شهیق جهنم كه با حس شنوایی ظاهری، در ارتباط است از بیخ گوش آنها تجاوز ننموده و در انحصار این حاسه است، نظیر این مطلب در جمله ی «عظم الخالق فی انفسهم فصغر ما دونه فی اعینهم» قابل ذكر است.

[صفحه 221]


صفحه 219، 220، 221.